عشق مامان و بابا ملینا جونمعشق مامان و بابا ملینا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

ملینا فرشته کوچولوی من

روز دختر مبارک

گل باغم نازنینم یادگار بهترینم از تو شد زیبا بهارم ای دوچشمانت امیدم ریشه ام خواهم برویی ای تو برگ زندگانی ای تو سهمم از جوانی روز خوبت خوب تر باد ای تو هدیه از خدایی دختر عزیزم روزت مبارک من و بابایی عاشقتیم ...
20 شهريور 1392

مامان و ببخش به خاطر یکسال تاخیر در ایجاد وبلاگ

دختر گلم ببخشید که بعد از یکسال برات وبلاگ درست کردم ولی سعی کردم کل یکسال و برات بدون کم و کاستی بنویسم.کل این یکسال و تو یه هفته برات نوشتم که از این به بعد روزانه برات بنویسم و وبلاگت به روز باشه ناز گلم دوست دارم عشقم ...
20 شهريور 1392

ده ماهگی عسلم

دیگه تو چهار دست و پا رفتن حسابی خبره شده بودی و سرعتت زیاد شده بود و محار کردنت غیر ممکن از همه چیز میگرفتی بلند میشدی و چند قدم میرفتی و تالاپی میخوردی زمین حسابیم دردری بودی و تا از خواب بیدار میشدی اول میگفتی دد و همش بهونه میگرفتی تا آخر ببریمت میومدیمم باز گریه میکردی که چرا اومدیم خونه و مگه حالا حالاها ساکت میشدی همچنان غرغرو گریه او بودی و اصلا اجازه نمیدادی من از جام بلند شم همش میگفتی پیش من باش و بغلم کن که دیگه کمری برام نزاشته بودی چشم و گوش و مو و بینی و زبونتو میشناختی و تا میگفتیم نشون میدادی،سرسری میکردی،خودتو موش میکردی و حسابی بانمک میشدی و بوس میفرستادی. دست بزنتم حسابی خوب شده بود و مارو میزدی و موهامونو میک...
20 شهريور 1392

جشن تولدت تو سفره خونه سنتی گندم

روز جمعه 7 شهریور یه جشن دوستانه تو سفره خونه سنتی گندم برات برگزار کردیم که بازم جنابعالی همش درحال غر زدن بودی یه جا بند نمیشدی خوابت میومد ولی هرکاری میکردیم نمیخوابیدی که سرحال شی بالاخره بعد از یه عملیات سخت تو خوابیدی                   بعد از اینکه بیدار شدی یکم خوش اخلاق شده بودی جشن رو شروع کردیم بعد از اینکه کیک رو بریدیم یه گروه برامون رقص کردی کردن و توام حسابی رقصیدی                         اینم کیک تولد زنبوریت ...
20 شهريور 1392

لب تاب

عاشق لب تاب و گوشی بودی از ترس تو جرات نمیکردیم لب تاب و روشن کنیم تا لب تاب و میاوردیم جنابعالی میفتادی به جونشو  و میترکوندیش آخرم درشو برگردونی و درش شکست گوشیامونم که اصلا از دستت آسایش نداشتن همش پرتاب میشدن اینور اونور یه سریم که گوشیم انداختی تو باند سینما خانگی و به زور درش آوردیم. تا گوشی رو میدی میگفتی نانای یعنی آهنگ بزار و عاشق آهنگ ناری ناری علیرضا روزگار بودی و تا میزاشتیم حسابی نانای میکردی فدات شم اینم عکسایی که مشغول کار با لب تاب هستی ...
20 شهريور 1392

برنامه عموپورنگ

عاشق عموپورنگ بودی منم برات ضبط کرده بودم و وقتی برات میزاشتم غرق تماشا میشدی و اگه کسی میومدجلوت عصبانی میشدی و دادمیزدی اینم عکساش ...
19 شهريور 1392

نهمین ماهگرد عشقم

دختر گلم نه ماه شدی و یه ماه بزرگتر.  10خرداد برای اولین بار چهار دست و پا رفتی و شیطون تر شدی اصلا نمیشد جلوتو گرفت به همه چیز دست میزدی و مبل و دیوار ومیز تلویزیون و میگرفتی و بلند میشدی و وایمیستادی . شیطون تر از همیشه شدی و دیگه از دست جنابعالی یه لحظه نمیشد نشست وهمش باید دنبالت میدوییدم. 12خرداد با دوستای بابایی رفتیم شمال ویلای عمو امیرحسین و 4 روز اونجا بودیم .تو خیلی مارو اذیت کردی و فقط گریه میکردی عزیزم دندونت درد میکرد ولی با این حال خیلی بهمون خوش گذشت . اینجا اولین بار چهار دست و پا رفتی   اینم عکسای شمال ...
19 شهريور 1392