پرنده
دو روز تعطیلی عید غدیر رفتیم سمنان خونه خاله بانو بودیم عقد ایمان پسر داییمم بود. خاله اینا یه پرنده خشک شده داشتن که تو وقتی دیدیش اولش حسابی ترسیدی و فرار کردی مام برای اینکه شما نری آشپزخونه سراغ کابینتا پرنده رو گذاشتیم جلوی در آشپزخونه ولی بعداز چندساعت ترست ریخت و رفتی از کنار پرنده رد شدی همش میرفتی نازش میکردی و دیگه داشتی کلشو میکندی
اینم پرنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی