عشق مامان و بابا ملینا جونمعشق مامان و بابا ملینا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

ملینا فرشته کوچولوی من

ناز گلم یازده ماهه شد

1392/6/24 16:58
نویسنده : romina
156 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم داری به یکسالگی نزدیک میشی و من همه دغدغم اینه که تولدتو چجوری برگزار کنم .

23مرداد دوتا دیگه از دندونای بالاییت نیش زد و حالا دیگه 6 تا دندون داری .

کلمه هایی که این ماه گفتی:بده رو میگفتی دده البته داد میزدی و حسابی جیغ جیغو شده بودی و هرچیزی رو که میخواستی با داد و بیداد به دست میاوردی.

الو رو میگفتی ابو تلفن رو برمیداشتی و برعکس میزاشتی درگوشتو میگفتی ابو.

اگه چیزی رو که برداشتی ازت میگرفتیم خودتو میکوبیدی زمین و جیغ و داد راه مینداختی و کار خیلی بدی که میکردی ومنو خیلی ناراحت میکرد این بودکه کلتو میکوبیدی به دیوارو زمین و اگه اینا نبود به ما کله میزدی (من نمیدونم تو این کارا رو از کجا یاد میگرفتیمتفکر)

راه رفتنم بهتر شده بود و تلاش میکردی که تعادلتو حفظ کنی.تعداد قدمات بیشتر شده بود و وقتی میخواستی راه بری یه دفعه قدماتو تند میکردی و چشماتم میبستی از ترست و قیافت حسابی خوردنی میشداز خود راضی.از مبلا بالا میرفتی و اولا بلد نبودی بیای پایین و با سر میومدی اما کم کم یادگرفتی.

تا من میگفتم مامان لالا کرد فوری میومدی بغلم و لباتو میچسبودی به لبامو بوسم میکردی که نخوابم و منم حسابی بوست میکردم

عاشق لباسای بابایی بودی و تا در کمد و باز میکردم با جیغ و داد میگفتی دده و میگرفتی و میپوشیدی میگفتی دد

چند تا عکس با تی شرت بابایی

سه روز رفتیم شمال باز با دوستای بابایی ویلای عمو امیر این سریم اذیتمون کردی و غرغر میکردی ولی از سری قبل خیلی بهتر بودی و بیشتر بهمون خوش گذشت فقط ترافیک حسابی کلافمون کرد و 5.6 ساعت تو ترافیک بودیم ولی عوضش هوا اینقدر خنک و خوب بود که کیف کردیم

اینم عکسای شمال

اینم عکسای ماه یازدهمت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)