12ماهگی عزیز دلم
جشن تولدت به خوبی برگزار شد و خیلی خوشحالم که به همه خوش گذشت
5 شهریور دقیقا روز تولدت راه افتادی و حسابی مارو ذوق زده کردی
واکسنتو هنوز نزدم چون که گوشات عفونت کرده و ایشاله که زودی خوب میشی و واکسنتو میزنی
17شهریور دوتا دیگه از دندونای بالات نیش زد و تو حسابی کلافه ای و دست در دهان
عاشق آهنگ باران بودی میدونستیم که تو گوشیه باباییه تا بابایی میومد خونه به گوشیش اشاره میکردی میگفتی آآآآآآآ اخه وقتی آهنگ باران رو میزاشتیم میخوند بیااااااااا توام باهاش همخونی میکردی میگفتی آآآآآآآ و دستاتو به حالت بای بای تکون میدادی و لذت میبردی ولی گوشیه بقیه رو اشاره میکردی دستاتم میرقصوندی میگفتی نانای که برات آهنگ بزاریم برقصی
تلویزیون و ماهواره و سینما خانگی از دستو آسایش نداشتن همش درحال کانال عوض کردن بودی و نمیزاشتی ما فیلم نگاه کنیم شیطون
تا بهت میگفتم مامان ملینا من می می میخوام نمیدونم چرا الکی گریه میکردی و یه ادای با مزه در میاوردی
الکی گریه کردنم از همون موقع یاد گرفتی و تا بهت میگفتم الکی گریه کن اینقدر بامزه گریه میکردی که دلم میخواست قورتت بدم