مهمونی
عزیزدلم بابایی چندروز ماموریت رفته بود و من و شما رفتیم خونه عمه سهیلا موندیم فاطمه و اعظم هم با آرمان و مهیار اومدن اونجا پیش ما بودن و حسابی بهمون خوش گذشت شما با آرمان و مهیار حسابی بازی میکردی البته دعوام که چاشنی بازیاتون بود آرمان وروجکم که خیلی گاز گازوعه از همون بدو ورود یه گاز از لپت گرفت و کبودت کرد و شما دیگه حسابی ازش میترسیدی و سمتش نمیرفتی اینم چند تا عکس از وروجکهای شیطون ...
نویسنده :
romina
22:39