عشق مامان و بابا ملینا جونمعشق مامان و بابا ملینا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ملینا فرشته کوچولوی من

پازل

یکی یه دونم واست پازل دوتیکه خریدم که واسه بالای سه سال بود ولی شما به راحتی اون و انجام میدی و  درست سرجاشون میزاری و خیلی دوست داری بازی پازل رو از روی همین پازل حیوانات و میوه ها رو به انگلیسی یادگرفتی و اعضای بدن و رنگها و اشکال هندسی و آب و هوا و احساسات رو کامل  به  انگلیسی بلدی و تو جمله هات میگی مثلا میگی این بلوزم پینکه     صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه من است از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم! ...
13 تير 1394

پیکاسوی من

فرشته کوچولوی من عاشق نقاشی کردنی مخصوصا با رنگ انگشتی وحسابی از نقاشی کشیدن لذت میبری اینم عکسایی که مشغول نقاشی کشیدنی   ای که ترنم محبت را در قلبت احساس کردم تو را به تکرار همه دوستت دارم های دنیا دوست دارم     ...
13 تير 1394

یه هدیه از طرف بابایی

خوشگلکم بابایی برات یه چادر قشنگ خرید و شما حسابی سوپرایز شدی و کلی ذوق کردی دیگه همش میرفتی داخل چادر و بازی میکردی و میخوابیدی     اینم یه خواب شیرین بعد از کلی بازی تو چادر دوستت دارم به وسعت قلب کوچکم! ميدانم كم است!   اما قلب هرکس تمام زندگی اوست!     ...
13 تير 1394

پریسا

شبا عادت کردی حتما باید پریسا رو بغل کنی بخوابی و اگه نصف شب پاشی ببینی بغل نیست دنبالش میگردی و بازبغلش میکنی میخوابی موقع غذا خوردن مینشونی رو پاتو به اونم غذا میدی بیرون رفتن حتما باخودت میبریش خلاصه همه جا باهاته و خیلی دوستش داری عاشقانه هایم تمامی ندارد وقتی تو بهترین اتفاق زندگیم هستی     ...
13 تير 1394

فروشگاه هایپر

دنیای مامانی   واسه خرید ماهانه که به فروشگاه میریم شما عاشق اینی که تو چرخ بشینی و از تو غرفه ها خوراکیا رو بریزی تو سبد   وقتی میریم قسمت خوراکیا شما کلی ذوق میکنی و تند تند سبد و پر میکنی  یه چندتاییشم همون جا بازمیکنی میخوری   وقتی که خریدمون تموم میشه میریم حساب کنیم شما وسایلا رو یکی یکی ازسبد درمیاری تا برامون حساب کنن و حسابی از خرید لذت میبری   وقتی خوراکیامون تو خونه تموم میشه به بابایی میگی هیچی نداریم بریم فروشگاه خرید دیگه تمام گوشه های جهان را هم بگردم جگرگوشه ام تویی ...
12 تير 1394

پارک

خوشگلم   داخل میدون تره بار یه زمین بازی درست کردن که مامانا وقتی میان خرید بچه ها برن اونجا بازی کنن شمام که عشق تاب و سرسره دیگه قشنگ یاد گرفتی خودت بدون کمک ازپله ها میری بالا و سرمیخوری  و سوار تابم که میشی میگی تند هل بده نمیترسم   از وقتی اونجا رو دیدی هرروز بعدازظهر میگی بریم میدون تبه بار و کلی بازی میکنی و یه عالمه دوست پیدا کردی   یه روز که با باباجون رفته بودی مغازه به باباجون گفته بودی بریم پارک باباجونم گفته بود که اینجا پارک نیست شمام مسیر وبه باباجون نشون دادی  و بردیش میدون تره بار و زمین بازی رو بهش نشون دادی چون باباجون نمیدونست اونجا...
12 تير 1394

عشق مامان25 ماهه شد

ماهگیت مبارک دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ... صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را همه را دوست دارم می دانی... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود ...
9 تير 1394

مهندس کوچولوی من

عزیز دلم حسابی به کار کردن با لب تاب وارد شدی بدون اینکه بهت یاد بدم خودت روشن میکنی خیل بامزه موس رو وصل میکنی و میری تو پوشه فیلمات و اونا رو تماشا میکنی قربون دختر باهوشم برم که اینقدر از همه چی زود سردرمیاره   ...
7 تير 1394